صبحِ باران خورده



بعد از یکسال و شیش ماه واقعا نمی‌دونم از کجا شروع کنم و از چی بگم! 

چجوری تونستم اینهمه وقت طاقت بیارم دوری از فضای وبلاگ‌نویسی و نوشتن رو؟؟؟

دیروز اتفاقی در حین وبگردی هام، به ماهنامه جیم برخوردم.دیدم آآآآآ من یه زمانی اینجا عضو بودم و می نوشتم! نوشته هام رو یه دور خوندم .دیدم آآآآآآآمن یه زمانی می نوشتم اصلا!!! 

بعد از خوندن اون نوشته ها سری به بیان و وبلاگهای دوست و همسایه زدم.چه خاطرات و حس و حال قشنگ و شیرینی برام زنده شد.ولی اکثر بچه ها رفته بودن!! چقدر غمگین شدم.فضای وبلاگستان غریب تر از همیشه شده.چرا آخه؟؟؟⁦☹️⁩

ای بابا سلام نکردم که! سلام به همه شما عزیزان.همه اونایی که هنوز مینویسید و فعلا هستید و منو دلگرم میکنید به نوشتن دوباره.اونایی هم که رفتن قهر قهر تا روز قیامت!

دعا کنید فقط امیرعلی جان رشته افکار و نوشتار منو با قان قانش پاره نکنه و از روش رد نشه و روش بپر بپر نکنه ،تا ببینم آیا موندگارم این دفعه یا نه میرم باز یه سال دیگه برمیگردم!


سلام

بعله یکسال از آخرین پست من گذشته و فقط اومدم بگم که ۳۱ ساله شدم و هپی مای برث دی، تادااااا و این صوبتا !

یه دلیل دیگه هم داره چون تاریخ امروز رنده و دوست داشتم اینجا ثبت بشه

و اینکه از زنده بودنم هم خبری داده باشم.(اگر برای کسی مهم باشه)

کلا هر چیزی جز برگشتن به نوشتن!

رویایی بود به نام روم (مقصود نوشتن)

اصلا حال خوبی این روزا ندارم.حیرانم.حیرااااان!

کی یادش میاد دهِ دهِ ۱۳۰۰ رو؟کی آدمای اون دوره رو میشناسه؟ توی دهِ دهِ ۱۵۰۰ هم هیشکی دهِ دهِ ۱۴۰۰ رو یادش نمیاد.خودمونیم و خودمون،و ابدی که در پیش داریم.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها